+ والا !!
"دیگه از همه چی خسته م ... دلم میخواد خودمُ بُکـ... "
+ خیلی غم انگیزه ولی من نتونستم جلو خندمُ بگیرم !! :-))
گفت حسین خیلی حالش بده. دختره رو دیده. بی حرف از کنارش رد شده و الان ... خیلی داغونه. زنگ می زنه به من و گریه می کنه. میگه دوسش داره. خیلی دوسش داره اما نمی تونه کاری که باهاش کرده رو فراموش کنه. نمی تونه رفتن ناغافلش رو ببخشه. می گف بهش گفتم زنگ بزن بهش حسین ... بالاخره که چی؟ نمی شه که همینجوری بمونی. اقلا تکلیفت معلوم میشه . گفته نمی تونم. اینم پرسیده می ترسی ؟ گفته آره. میترسم همین یه ذره امیدم برای برگشتنش از دس بدم. آخرش ولی قرار شده حسین زنگ بزنه. زنگ بزنه به دختره ...
"کی اشکاتو پاک می کنه شبا که غصه داری ..."
...