همیشه بدون اینکه خودم بفهمم منتظرشون بودم. شاید یکیشونم برای زندگیم کافی بود اما همیشه حرص بیشتر از یکی داشتم. وقتی دیدم از دور دارن میان از عمق وجودم لبخند زدم. شروع کردم لباسامو کندن...یکی یکی...تا برسن من دیگه لخت لخت شده بودم . وقتی دیدن من لخت شدم اونام شروع کردن به لباساشونو کندن...هوا که سرد می شد منم سردم میشد اما لذت می بردم از این خنکی. اما اونا لباساشونو می پوشیدن. یواش یواش بی که بفهمم به لباساشون اضافه میشد. تا اینکه زمستون رسید و هوا سرد و سردتر شد. اونا همه ی لباساشون تنشون بود. پس شروع کردن عقب عقب رفتن و برگشتن. من مونده بودم با یه روح یخ زده که از شدت سرما حتی نمی تونستم دست به لباسام ببرم ...

نظرات 9 + ارسال نظر
فیروز شیردل یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:54 ب.ظ http://www.shirdel.blogsky.com

با سلام
وبلاگ خوبی داری
به ما هم سربزن
موفق باشید

فیروز شیردل یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:55 ب.ظ

اگر بنویسی امید بهتر است

برای شما بله بهتر است !

پوریا یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ب.ظ http://myconfessions.blogfa.com/

بپوششون...

تَرَک خوردم .

بهلول یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ب.ظ http://undertow.blogfa.com

با حالی

پوریا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ق.ظ http://myconfessions.blogfa.com

وسط مسطام...نمی‌دونم...

پوریا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ق.ظ http://myconfessions.blogfa.com

پست نامردی می‌ذاریا...ایندیریم ور...

قرار نبود بفهمی . خودتو بزن به اون راه .

پوریا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ق.ظ http://myconfessions.blogfa.com/

خو اینو نمی‌گفتی که من اصن تو کوچه علی چپ بودم و خودمم نمی‌دونستم که باس سوت بزنم...
اما حالا مجبورم دستمو بکنم تو جیبم و و سرمو بچرخونمو سوت بزنم

پوریا سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ق.ظ http://myconfessions.blogfa.com

چی شده باران؟

واضح نبود ؟ یه سری نامحرم نامرد اینجا تردد میکنن (!)

حامد یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ

دیگه نمیوخنه
دیگه ماهی هارو نمیخونه...

چی ؟ ماهی ها کجاست ؟:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد