تو جاده داشته میومده ... این جمله از شریعتی رو می بینه : "خدایا بگیر از من هر آنچه که تو را از من میگیرد"
فک می کنه عجب دعای قشنگی ! لابد چون خیلی دوستت داره تو دلش برای تو همچین دعایی میکنه . درست فردای اون روز می بینه که نیست ... می بینی که نیست ... رفته (!) .
+ گرفتنش که سه سوته مستجاب شد . ولی بگو حواسمون هست که خودتو بهش ندادی . بگو حواسمون هست که بـــد سرکارمون گذاشتی ... !!
شماره میگرفتی ازش...D:
اون باید می گرفت ... چه میدونست ... بهش اعتماد کرد دیگه .
یه زمانی کلید کرده بودم رو این جمله پشت کامیونیها...یه دفتر داشتم تو جاده فرت فرت مینوشتمشون...گم شد اما...
شما از اولش اکتیو بودی اصن ! ; )
خیلی شخصیه این پستت...خیلی خوبه...هرچی زور مینم نمیفهممم....پینوشتت که اصن یه وضعی...
واقعا سعی میکنی بفهمی ؟ بیخیال بابا ...
آره خیلی شخصیه و عجیب غریب ... همون اصن یه وضعی /
خودت گفتی اینجا رو تعطیل نمیکنی
روزگار...
برگرد پهلوش بدستش بیار
دستش و از روی اون دکمه ی مصیبت برداشته
خوشبختی رو باور کن !