اسم این وبلاگ باید می شد عقده نوشت .
یک سال بیشتره که جای دیگه می نویسم که البته چندماهی هست که اون خونه رو هم عوض کردم , میخوام بگم جایی که بشه بهش گفت بلاگ شخصی جای دیگه ست و موقعی اینجا اومدم که فکر کردم احتیاج دارم بعضی وقتا داد بزنم و احتمالا بد و بیراه بگم که دیدم این اتفاق هم زیاد نمی افته و در نتیجه این خونه همیشه خالی میمونه . بلاگ هایی که دوست داشتم خوندنشونو و احتمال می دادم دیگه پیداشون نکنم علی الحساب اینجا لینک می کردم که بعدا ( :-) ) فهمیدم می شه اینجوری رد آدمو گرفت :-)) !
انی وی ناراحت این قضیه نبودم هیچ وقت . اما یه جور مسؤلیت برام میاورد و یه جورایی فکر میکردم حتما باید اینجارو به روز کرد تا اونایی که مداوم می خوننت برنخوره بهشون . خب من که اگه جای این دوستان محترم بودم هیچ وقت همچین بلاگی رو که نوشته هاش سر و ته ندارن نمی خوندم و اونا احتمالا لطف می کنن و برای خاطر اینکه من همیشه می خونمشون اینجا سر می زنن . و نمی دونستم هم چه جوری بهشون بگم که اینجا و این نوشته ها اصلا برای خوندن نیستن و حتی خود من برنمی گردم اینارو بخونم بس که بنظرم چیپ و بیهوده ان . نوشته ها ناخوداگاه باعث قضاوت می شن و پس نوشته های هر آدمی , آدم دنبال شخصیت طرف می گرده و خب آدم دوست نداره که در موردش قضاوت نادرست بشه . اما بعدا به جایی میرسه که می بینه مهم نیست . هیچ و هیچ مهم نیست . حتی اگر ازت یه غول بی شاخ و دم بسازن هم مهم نیست .
اینجارو دوست دارم فقط برای پوریایی که گاهی اینجا میادو بارانو با این بلاگ می شناسه . برای امیررضایی که قلمش ستودنیه . برای ماندگاری که عاشق شعراشم و خانوم خوشبختی عزیز که بخاطر لطف و محبت بی اندازشون اینجا میان .
و رهنای عزیزم که فقط کامنتاش کلی دلگرمی میده .
اینجارو دوست دارم فقط محض رفاقتی که توش هست . و فقط برای خاطر این آدما ...
و من نه برای نوشتن که برای خوندن شماست که اینجا میام .
اینارو گفتم شاید برای اینکه از این وبلاگ اتنظار پست درست و درمون نداشته باشید :دی یا انتظار اینکه پیوسته به روز بشه یا حداقل یه پست خوب توش پیدا بشه که بشه راجبش نظر داد . اینجارو فقط و فقط بودن شماست که برای من قشنگ میکنه .
حق یارتون .
بــــاران ..
نمیدونم چی بگم .
من خیلی اتفاقی از لیست بروز شده های بلاگ اسکای تورو پیدا کردم و اون پستت اینقدر به دلم نشست که همه پستتا خوندم ؛ جمله های کوتاهت فوق العاده هستن ..
اینجور نگو باران ، اگه حوصله نداری وبلاگت رو آپ کنی ، ممنتظر میمونیم تا حال و هوات بگرده و قلمت به نوشتن بگیره ..
ما واسه اینکه از حال و هوات خبر دار باشیم اینجا سر میزنیم.. یه جورایی اینطور بهمون میگی که حال و هوای اینروزات چطوره و اگه شاد باشی که عالیه و اگه ناراحت باشی غمت رو بگی و اگه عصبی هستی خودت رو خالی کنی و اگه حوصله نداری سکوت میکنی ..
شاید یه جمله بگیم و بتونیم یکم شادتر و یکم غمت رو کمتر یا یکم آرومتر و با حوصله ترت کنیم .
نمیدونم چی بگم ؛ مخم کار نمیکنه .
اینایی که گفتم واقعا" راست هست .
ماچ ِ گنده برای مهربونیت :*
باران! در بند خواننده هات نباش...هر چی میخوای و هروقت میخحوای بنویس...گور بابشون...هرکی خواست بازم میاد و میخونه...
اوا به خواننده های من اینجوری نگو :دی
چشم .
نمی خوای که بگی تعتیله و برید رد کارتون؟
تعتیل؟تعطیل؟ طعتیل؟
: ))
دیوانه ای !
من می گم بخاطر شما اینجام تو می گی تعطیل ؟!
سلام باران عزیز. این دردی که گاهی ازش می نویسی در وجود همه ما هست. بازگو کردنش به این شکل، با ذهن خلاق شما، یادآور مسائلیه که گاهی خودمون هم تجربه اش کردیم و باعث می شه بهشون فکر کنم. هر چند من بیشتر درباره ی اصول موفقیت می نویسم و سعی می کنم بهشون عمل کنم ولی به معنی این نیست که تجربه ی تلخی در زندگی نداشتم یا درکت نمی کنم. راستش با نامیدن من به این شکل، خانم خوشبختی، لبخندم محو نمی شه. چه کلمه ی قشنگی. امیدوارم همه ی ما خوشبخت باشیم و همیشه شاد باشیم.
موفق باشی.
من فدای مهربونی ِ شما بشم :*
سلام و عرض ادب و احترام
راست میگی همیشه شخصیت آدما رو تو دنیای مجازی با نوشته هاشون قیاس میکردم اما خوب دیدم اشتباه بزرگیه و باید اینجا در مورد تو هم اعتراف کنم اما شخصیت و دل بزرگ فراتر از اون چیزی بود که من با قلب کوچیکم احساس می کردم. اگه مطالبم رو می خونی و می گی قابل ستودن هست
نشان از مناعت طبع و بزرگی دلت هست وگرنه
نه من امیررضایی هستم که تو فکر میکنی نه مطالبم قابل ستودن
دایان یوکماسون سنی بو حسرت ...
درپناه خدا
: )
یاشا !
و مرسی !
چقد پست گنده گنده...بذار بخونمت...میگم حالا یه چیزی که لال از دنیا نرم...
گور باباشون فقط با خودم بودم...راست میگی...