K i M i A . . .

اسمش کیمیا بود . گفت 8 سالشه . خوشگل و بلوند . تمام مدتی که پیشم نشسته بود حالم بد بود . داشتم میمردم که بغلش کنم . ببوسمش . نمی دونستم با بچه چه جوری و راجع به چی باید حرف زد , فقط نمی خواستم اون ثانیه ها تموم شه . داشت تموم می شد ... قلبم تند می زد ... گفتم میذاری ببوسمت ؟! با خجالت گف " نـــــــــه ! " بعد با خنده صورتشو آورد جلو ! لعنت ! داشت تموم میشد . داشت میرفت . داشت گریه م میگرفت ! رفت × تمـــــوم شد ...

من جا موندم تو کیمیا .../ کیمیا جا موند تو خاطره !

نظرات 3 + ارسال نظر
پوریا یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:45 ق.ظ http://myconfessions.blogfa.com/

چرا نبوسیدیش خب؟

بوسیدمش !

حامد یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ

خانوم شما زا بچه خوشت نمیومد ؟!! :دی
من دیگه خوشم نمیاد ... :)

من بچه دوس دارم ؟؟
مدرک بیار: ))

آقای سیب زمینی پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ب.ظ

یک چیزدیگه :دی
حالا توی عکس کدومشون کیمیا بود ؟
من دو تا دختر خانوم اوک چولو دیدم جاست

یکی دیدی ! فقط من اوکچولو بودم : ))
کیمیا رو تو شهربازی دیدم ... کوتاه / چن دقیقه بغل دستم نشست !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد