اسمش کیمیا بود . گفت 8 سالشه . خوشگل و بلوند . تمام مدتی که پیشم نشسته بود حالم بد بود . داشتم میمردم که بغلش کنم . ببوسمش . نمی دونستم با بچه چه جوری و راجع به چی باید حرف زد , فقط نمی خواستم اون ثانیه ها تموم شه . داشت تموم می شد ... قلبم تند می زد ... گفتم میذاری ببوسمت ؟! با خجالت گف " نـــــــــه ! " بعد با خنده صورتشو آورد جلو ! لعنت ! داشت تموم میشد . داشت میرفت . داشت گریه م میگرفت ! رفت × تمـــــوم شد ...
من جا موندم تو کیمیا .../ کیمیا جا موند تو خاطره !
چرا نبوسیدیش خب؟
بوسیدمش !
خانوم شما زا بچه خوشت نمیومد ؟!! :دی
من دیگه خوشم نمیاد ... :)
من بچه دوس دارم ؟؟
مدرک بیار: ))
یک چیزدیگه :دی
حالا توی عکس کدومشون کیمیا بود ؟
من دو تا دختر خانوم اوک چولو دیدم جاست
یکی دیدی ! فقط من اوکچولو بودم : ))
کیمیا رو تو شهربازی دیدم ... کوتاه / چن دقیقه بغل دستم نشست !