شب های من چیزی برای گفتن نداشتند ! من فقط لاشه ی ِ دروغ را با خود به تنِ این شب ها کشیدم . آخ که این چهار حرفی ِ لعنتی راست ترین حقیقت ِ زندگی من است که میدانم سال های سال برای انکارش فرصت دارم !
نظرات 3 + ارسال نظر
رضا چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:57 ق.ظ http://sedayekhasteyebaron.blogsky.com

اسمت خییلی قشنگه
خدا نکنه درد اسمه دیگت درد باشه
بارون خیییییییییییییلی ناز تره بعدشم به همه امید میدهو همه جارو بر میکنه از نشاط

بلانش پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:47 ب.ظ

من نساختم...گفته بودم تو پستهام یکی همه چیزشو ساخت و کدشو هدیه داد بهم..

پوریا جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:08 ق.ظ http://myconfessions.blogfa.com

سال‌های سال وقت داری باسه انکارش...بعد می‌بینی انکار رو باس انکار کنی...و می‌پذیری...همون‌جور که هست

نمی تونم بگم هوم , چون دقیقا منظورم این نبود ...
ولی اوهوم / در حالت کلی قبولش دارم .
و چه خوبه که تو میای و نظرتو میگی : )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد