نه سیگار ... نه مشروب ... نه چیزی که بشود آویزان ِ بودنش شد در این بی "تو"یی ...

این شب ها با هیچ غیر ِ "تو"یی آرام نمی شوند ...

نظرات 4 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.helma-ali.blogsky.com

باران تنها شدی میدونم درد عشق کشیدی میدونم اما نوشته هات بوی ناامیدی میده
عشق من رفت کسی که قسم خورد تا ابد بامنه اما رفت گریه کردم اشک ریختم اما اون رفت
.
.
.
.
هرگز نه سیگار نه مشروب
هرگز
هرگز
هرگز
هرگز
.
.
.
هرگز

این شبها زیباست

علی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ق.ظ http://www.helma-ali.blogsky.com

سلام بر باران باران ها
فروغ میگه
گریه کردم
نیامدی
اشک ریختم نیامدی
تن دادم
نیامدی
پس تو چه هستی که نمی یایی
باران ارام باش چو نامت
و صبور باش چو نامت
و پاینده باش چو نامت
و زندگی کن چو نامت
حتی بدون.........
زیرا باران یعنی علی زیرا باران یعنی اسمان و اسمان یعنی هلی زیر باران ساعت ها را رفتیم
به یک دیگر قول دادیم تا پای جان با هم باشیم
باران تا اخر ماند(هلی بم میگفت مثه بارون پاکی)اما اسمان ابری شدو رفت
.
.
.
.
گوشه ای از نمایش نامه
سعیدو هلی

پوریا یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 ق.ظ http://myconfessions.blogfa.com

خوبه ها...هم سیگار...هم مشروب...هم سیگار رو مشروب...منتها تنهایی نه...تنها آدم حالش گرفته می‌شه...

باید چیزای خوبی باشن .

حامد پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ب.ظ

ای نامرد
اون همه با هم مشروب خوردیم
سیگار کشیدیم
مخدر زدیم
رفتیم فضا
بعد میگی باید چیزای خوبی باشن ؟؟ :دی

بعدش که رفتی فهمیدم چیزای خوبی نیستن / آخه هیچ گهی نمی تونستن بخورن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد